دوست دارم
من هیچوقت بلد نیستم چجوری رفتار کنم
که هر روز بیشتر دوستم داشته باشی و همیشه قربون صدقم بری .
بلد نبودم دلتنگی ام را قایم کنم؛ پشت نقاب بی تفاوتی ......
هیچ وقت نشد بگویی دوستت دارم و من در جوابت فقط بگویم:
مرسی!
همیشه ی خدا موقع دیدنت برق خوشحالی در چشم هایم حال دلم را فریاد میزد .
انگار دست دلم برای تو رو شده بود !
من همیشه میترسم از نداشتنِ تو
میترسم از اینکه یک روزی نباشی و من بدون تو زندگی کردن را یاد بگیرم.
میترسم از اینکه یه روز نباشی و من شبها باز تو تاریکی شب اروم کنم خودم رو.
میترسم از اینکه یه روز نباشی و من هیشوقت نتونم اون علی قبلی بشم که مطمعنم نمیشم(عشق تو ویرونه من رو جوری درست کرد که همه رو به تحسین وا داشت)
میترسم از اینکه یه روز نباشی و ندونم برای حال بدم به کی رو بیارم و رو بزنم تا ارومم کنه.
قبول :
من خیلی چیزها را بلد نیستم
من مرد خوبی نیستم
من نمیتونم بهت ارامش بدم
من مواظب حالت نیستم
من مرتب باعث ناراحتید میشم باغر زدنام و حساس شدنام
اما دوست داشتنت را که خوب بلد بدم؛ نیستم؟
نظرات شما عزیزان: